برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 71
برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 56
هرچه میگذره بیشتر میفهمم چقدر انسان بزرگیه.
حرفِ من اما سفرِ...برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 62
جای خالی آدمها رو با احساسم پر میکنم و جای خودم خالیتر میشه.
حرفِ من اما سفرِ...برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 72
که رازهاتو بدونه! یا علائقتو بشناسه! یا وقتی به چیزی نگاه میکنی،حستو بدون رد و بدل شدن کلامی،درک کنه!
دوست صمیمی،برای من سکوتِ محضِ وقتی بهش نیاز دارم،در کنار آدمی که به این سکوت احترام بگذاره و هر دو از کنار هم بودن و غرق سکوت شدن لذت ببریم.
حرفِ من اما سفرِ...
برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 63
تو نمیدونی غریبه،من روزهای سختی رو گذروندم به لبخندم نگاه نکن.
حرفِ من اما سفرِ...برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 71
هوررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررا
برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 64
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمیدانم چه کار کنم
آرام میگریم
حال آدمی را دارم
که میخواهد به همسر مردهاش تلفن کند
اما نمیکند
چرا که به خوبی میداند
در بهشت گوشیها را برنمیدارند...
بخشی از شعر رسول یونان
برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 69
امروز ناخواسته وارد جریانی شدم که بند بند وجودم رو لرزوند.
مختصر اینکه:
دختر نابود شد،له،پودر.
بلیط قطار و فرار به ... نمی دانست خودش.
شکنجهء برادران و فریادهایی که گریزشان نبود.
سخت گذشت و برای دختر آغاز تلخیست،
ادامه؟بعید میدانم در کار باشد.
گفت: خودمو میکشم،حالا می بینی.
حرفِ من اما سفرِ...برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 70
هرآنچه عمری در پی بدست آوردن اش بودم
این روزها، ماه ها و سال ها، بدست آورده ام.
روزها شاد و سرخوش،شب ها امن و دل خوش
تنها میان این دو
در گرگ و میش سحرگاه،حسی غریب،آشفته فرا میگیردم؛
حسی میان ماندن و رفتن،فراموشی میان حال و گذشته،حالی عجیب شبیه غریبه ای تنها مانده میان مردگان.
می ترسم.
از کودکی،سحر می ترساند مرا.
می ترسم از بی زمانی،بی مکانی،از حسی که سالهاست مداومت دارد.
و می دانم این ترس تا انتها رهایم نخواهد کرد.
حرفِ من اما سفرِ...برچسب : نویسنده : matinmiri بازدید : 70